نقد چيست و منتقد كيست؟

ساخت وبلاگ
محور كار نقاد بر رعايت اخلاق و در واقع بر رعايت عدالت قرار دارد. چرا كه از نظر فلسفي خلق ملكه راسخ نفساني است كه بدون تكلف منشاء صدور افعال نيكو باشد و اصول «خلق شجاعت، عفت و حكمت است و مجموع هر سه عدالت».
نقد تاريخي از جمله ديگر شاخه هاي اين هنر است. اينگونه نقد خصوصا مفسر پديده هنري است و آثار و شخصيت صاحب هنر را مورد توجه قرار مي دهد. نقاد به شناختن و شناساندن بيش از مقايسه و تفضيل يكي بر ديگري توجه مي‏كند.
در نقد جامعه شناسانه، رابطه هنر و اجتماع مورد توجه نقاد قرار دارد. و نقاد مي كوشد كه محيط زندگي هنرمند را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و واكنش هنرمند را نسبت به آن بشناساند.
در نقد روانشناسانه ربط ميان هنرمند و اثر هنري آنچنان مورد تحليل قرار مي گيرد كه رابطه ميان بيمار و رويا در چنين روشي منتقد با تفسير علائم رواني در صدد كشف انگيزه هاي هنرمند بر مي آيد و روانكاوانه در پس اثر هنري دست به جستجوي (ضمير) ناخودآگاه شخصيت هنرمند مي زند.
گاهي نقاد فرهنگي اساطيري را مبناي كار خويش قرار مي دهد و به تشريح عناصر فرهنگي يك اثر هنري با رجوع به مباني ميتولوژيك آن مي پردازد.
دسته اي ديگر از نقادان آ‎ثار هنري مياني زيارزيبايي شناسي را ملاك كار خود قرار مي دهند. و معمولا فرم گرايي مي شوند. شايد اين مكتب واكنشي باشد در برابر تاكيد بر ارزشهاي روانشناسانه، تاريخي و حتي اخلاقي. چرا كه صرفا كيفيت و ارزش هاي زيبايي شناختي براي نقاد ملاك اعتبار قرار مي گيرد.
به هر حال در اينجا سر آن نداريم كه به تشريح و تفسير هر يك از مكاتب فوق و يا رويه هاي ديگر نقد و نقادي بپردازيم چرا كه اين خود موضوع بحث ديگري است. اما آنچه مد نظر ماست معرفي يك جريان نقد سالم و سازنده است كه صرف نظر از تمامي گرايشات و مكاتبي مورد اشاره همواره در آثار قدما و در ميان كتب و ماثورات ما موجود بوده و بايد نقاد امروز ما راهش را در ميان اين همه راه با عطف توجه به ارزش هاي متعالي در ديدگاه هاي نقد قدما بيابد.
نقاد بايد بين صاحب اثر هنري و خود اثر با مخاطبين آن واسطه شود و لطايف و دقايق آن را معلوم كند. اگر معايب و نقايصي در آن آثار هست كه عامه ملتفت آنها نيستند و به همين جهت راجع به آن آثار بيهوده در خوش بيني مبالغه مي كنند آن معايب و نقاصي را نيز آشكار بنمايد و از پرده بيرون اندازد تا قيمت حقيقي و بهاي واقعي هر يك از آثار… معلوم و معين باشد.» واضح است كه نقادي قادر به اين كار و برقراري چنين ارتباطي است كه هدفش صرفاً ارشاد و تربيت باشد.
منتقد دلايل احساسي را كه به وي در مقابل كشف زيبايي هاي آثار هنري دست مي دهد به تجزيه و تحليل مي كشد و مي كوشد تا ديگران را با مشاركت در اين احساس به پذيرش داوري اش درباره آن اثر دارد.
نقاد بايد از ناداني بي خبري، حسد تعصب و تلون رأي بدور باشد و به صفات بصيرت حسن ذوق، عدل و انصاف، حس تشخيص و سواد آراسته باشد. او بايد بداند كه همانقدر كه ايجاد يك اثر هنري بد خطاست به داوري كردن در باب آثار ديگران هم خطا است. منتقد خوب مي تواند بدون آنكه هنرمندي پرآوازه و بزرگ باشد نقادي بصير با حسن نيت و شهامت باشد تا هم مخاطبين آثار هنري را هدايت گر باشد هم هنرمندان را.
اگر منتقد بتواند با شيوه و سبكي غير فني با مردم رابطه برقرار كند در واقع با ربط دادن ذهنيت هنرمند و مردم از طريق انتقال حرف و كلام هنرمند روي جامعه هنري اثر مي گذارد و در واقع محور يك جريان صحيح و سالم فرهنگي قرار مي گيرد. در واقع نقادان خوب بهترين هنر شناسان هستند و حتي از صاحبان آثار هنري پيام و ارزش هاي آثار هنري را بهتر درك مي كنند و با قالبي ديگر به بيان آن مي پردازند. شمس قيس رازي در اين مورد درست مي گويد كه «بزار جامعه فروشي خيلي بهتر از استاد جولاه مي تواند بهاي يك جامعه را بيان كند. البته گاه هست كه استاد جولاه خود جامه فروشي نيز مي‏كند. اما در اين حال اگر قولش درخور توجه باشد از جهت جولاهي نيست از جهت بزاري است».
در باب تاثير كار نقادان خوب در جريانات فرهنگي و هنري جوامع به نقل عين مطلبي از كتاب نقد ادبي بسنده مي كنيم. «… انتقاد چون تنقيضات هر زمان و حوائج ذوق و فكر هر نسل و هر قرن را بايد در نظر بگيرد چشم به آينده مي ورزد و شاعر و نويسنده را در طريق تحول و تكامل رهبري مي‏كند. درست است كه هنرمندان خود اين حوائج و مقتضيات را درك مي كنند اما منتقد زودتر و قطعي تر اين حوائج را باز مي شناسد و فقط انتقاد است كه از طريق تشريح و تحليل و طبقه بندي و قضاوت مي تواند مشخص كند كه هر كدام از متون و انواع ادبي در چه مرحله اي از تكامل هستند و تا كجا پيش رفته اند. فقط انتقاد است كه مي تواند تعيين كند كه اثر ادبي بايد چگونه باشد تا بتواند با اقتضاي زمانه سازگار افتد و هم ارزش هنري داشته باشد.
ليكن اگر نويسندگان و شاعران باز در برابر سيطره و حكومت انتقاد بخواهند مقاومت ورزند و به تسليم و رضا تن در ندهند انتقاد از طريق تاثر و نفوذ در عامه يعني عام اهل ادب و ذوق در آنان نفوذ كرده و به طور غير مستقيم آنان را به اطاعت و انحياد وا مي دارند به عبارت ديگر اگر منتقد نتواند افكار و عقايد نويسندگان و گويندگان را كه گه گاه متمسك و مواريث گذشته مي باشند تغيير دهد با تاثير و نفوذي كه در ذوق و سليقه خوانندگان آثار ادبي مي‏كند كه نويسندگان و گويندگان را مجبور به متابعت از آرا و احكام خويش كه متكي بر مقتضيات و حوايج دوران است تواند كرد. بوالو و مولير هر چند نويسندگان متكلف و متصنع معاصر خود را كه اسلوب معروف به پريسو (Percieux) سخن مي گفتند نتوانستند از آن اسلوب باز دارند اما چنان در بنياد ذوق و سليقه مردم عصر خويش نفوذ كردند كه ديگر كسي خريدار اسلوب «پرسيو» نشد و آن شيوه خود به خود از رواج و قبول افتاد. ليسنگ نيز در ادبيات آلمان همين تاثير را كرد و با آنكه آراء و عقايد او در آثار كساني كه در آن ايام بجد دنبال تقليد گويندگان فرانسوي بودند كارگر نيافتاد اما رفته رفته چنان محيط افكار عامه را براي اينگونه آثار تقليدي سر در بيروح كرد كه چندي بعد آنگونه آثار به كلي منسوخ گشت و از ميان رفت در چنين مواردي اگرچه تاثير انتقاد بطيء و مع الواسطه است اما مطمئن تر و قاطع تر و نافذتر است.»
به هر حال آنچه به نام نقد و نقادي به عنوان يك جريان نافع مورد تشويق و مدح قرار مي گيرد. نقدي است كه سازنده باشد و از نقد مخرب حداكثر فاصله خويش را حفظ كند. نقد مخرب همان است كه در طول تاريخ اهل فكر و ذوق را نسبت به نقادان بدبين ساخته تا جايي كه منتقدان را به خرمگس هايي كه روي پيكر اسب مي نشينند تا او را از شخم زدن زمين باز دارند تشبيه كرده اند. يا حافظ در باب آنها فرموده:
خموش حافظ و اين نكته هاي چون زر سرخ
نگاهدار كه قلاب شهر صراف است
نقد مخرب سلاح فرماليسم را بر مي دارد و همه چيز و همه كس را منكوب مي‏كند يا ميدان به نوخاستگاه نمي دهد و اشراف منشانه به خطرناكترين آفت فكر و هنر و ابتكار تبديل مي‌شود.
نقاد بايد با مطالعه و مشاهده همه آثار يك هنرمند نسبت به كليت هر اثر اظهار نظر كند و تنها به يك اثر پا بخشي از يك اثر هنري اكتفا نكند. خطرناكترين و لغزنده ترين راه اين است كه با مشاهده و مطالعه بخشي از يك اثر نسبت به گل آن اظهار نظر داوري مي‌شود.
نمونه هاي نقد سالم را نزد برخي قدما مي توان يافت . آنجائي كه قدما دست به نقد فكر و اثر علمي و هنري مي زده اند با رعايت تمامي اصول اخلاقي و با احاطه كامل بر حوزه علمي و فني مبحثي كه مورد نقد قرار مي داده اند غالباً چنين مي كرده اند؛ ابتد قول نويسنده را پيرامون موضوع مي آورده اند: و اما بعض الاساتيد معتقدون به ….» و سپس قول خويش را در باب موضوع مي آورده اند: «و اما انا اقول…» و در پايان بدون آنكه دچار هتك حركتي شوند از سر بي دانشي به فحاشي و تخطئه بپردازند قضاوت نهايي را به خداوند مي سپرده اند: «والله اعلم بالصواب».
امروز ما محتاج يك جريان قدمي و وسيع نقد سالم در صحنه ادب و فرهنگ و هنرمان هستيم. يقينا اين جريان ني تواند هيچ يك از قالب هاي رايج در غرب را ملاك و راهنماي كار خويش قرار دهد. البته بايد از تمامي شيوه ها و رويه هاي برخورد با آثار فكري و هنري كه سابقا ذكر برخي از اين شيوه ها رفت، بهره جست، اما راه نو، نقد مي طلبد. نوبه مفهومي داشته باشد و از اشتغال به الفاظ و استغراق درظاهر امور و رطه هاي خلاق اختلاق احتراز نمايد. اين جريان براي سالم بودن و سالم ماندن بايد موارد زير را بشناسد و از آن اجتناب ورزد. از ابتلا به سوبژكتيويسم و امپرسيونيسم و پسيكولوژيسم و سوسيولوژيسم حاكم بر تفكر و جامعه فرهنگي غرب بپرهيزد و زباني سالم و اعتبار به زبان منتقدان اختيار كند. اگر با اهل تخصص روبروست به نقد خويش خصلت مدرسي ببخشد و كالبد شكافانه جزئيات را با وام گيري از زبان حرفه اي بيان نمايد. اما هر گاه با مردم طرف است خلاف اين شيوه را بر گزيند.
اندكي بپردازيم به نقش منتقد در رويارويي با نمايش و گروه نماش و بحث را با اين پرسش گسترش دهيم. چه كسي نمايش را بهتر مي فهمد؟ گروه يا منتقد؟
اين سئوالي است كه براي گروه هاي تئاتري مطرح است به ويژه وقتي كه فكر كنند كار را آنها مي شناسند و بس. همان داستان كبك و برف است. در اسمان هر تئاتر حداقل پانزده رويز پيش از اجزاي نمايش يك نسخته نمايشنامه خود را با تغييراتي كه درآن داده است براي منتقد مي فرستد. بي مناسبت نيست بنويسيم كه در اين كشور چندين ناشر تئاتر وجود دارد كه تازه ترين اثار نمايشسي را ترجمه كرده و به صورت پلي كپي و كتاب شده فقط براي تئاتر ها و مطبوعات مي فرستند مقصود اين است كه هيچ كس غافل از كار تئاتر جهاني نماند. اين طرز كار با توجه به شناخت ها و آگاهي هاي قبلي موجب مي‌شود كه منتقد بتواند پا به پاي گروه تئاتر راه برود. از آلان طرق عاشقان تئاتر كارگردان و هنرپيشه و ديگران نيز از پا نمي نشينند.
استائيلاوسكي ماه ها تمرين مي كرد آزمايش مي كرد هنر پيشه مي ساخته. برشت هم همين طور. در نسل هاي ج=وان تر نيز ماكساني نظير گروه توفسكي و بروك را ديده ايم كه با چه پشتكار و چه صميميت و چه عشقي كار مي كمنند. منتقد تئاتر هم در اين تلاش بزرگ سهم دارد. پيش از شرح و بررسي كار او بد نيست كه به ياد آوريم كه بسياري نويسندگان بزرگ كار خودشان را با نقد نويسي آغاز كرده اند. از جمله يسنگ آلماني نويسنده قرن هيجده و از معاصران اسكار وايلد، برنار دشاو، برشت و آخري اسلاميز مروژك كه يكسان هم مهمان جشن هنر شيراز بوده عده اي از نقد نويسان نقد را رها كرده اند؛ برخي به آن وفادار مانده اند مروژك تعريف مي كرد كه پس از نوشتن سي واندي نقد يك روز با خودش خلوت كرده است كه آيا مي خواهد منتقد بشود و يا نويسنده؟ و نويسندگي را برگزيده است اما كار منتقد به انتقاد از اثر نمايشي تمام نمي شود. در بيشتر بنگاه هاي انتشاراتي اديتورهاي تئاتر منتقدان يا تئاتر شناسان اند. در آسمان قسمت تئاتر شناسي تئاتر ها را نقد نويسان مي گردانند. چه كسي بايد دستمايه براي كار هنرپيشه و كارگردان و طراح صحنه تهيه كند. فشرده كار منتقد در تئاتر اينهاست؛
1. معرفي و تهيه نمايشنامه
2. همكاري با گروه در تغيير و تصحيح نمايشنامه
3. كشف و خلق معاني اثر
4. نمايشي كردن مضامين و داستان ها
5. معرفي نمايش اجرا شده
و امثال آن بايد محتواي دفاتر تئاتر هاي فرنگي را خواند. آن وقت آدم مي بيند كه يك تئاتر شناس و منتقد چه وظيفه مهمي در تئاتر به عهده دارد. آنوقت آدمي مي بيند كه يك تئاتر شناس ومنتقد چه وظيفه مهمي در تئاتر به عهده دارد. در برخي از تئاترها از جمله تئائر ت.ان.پ (TNB)فراسنه نمايش هايي را كه بازي مي كنند چاپ مي كنند. در كشور ما كارگاه نمايش كار درست در اماتورژي را آغاز كرده است. كتاب هم چاپ مي‏كند گرچه كار هنوز ايده آل نيست اما ابتكاري در خور كمال توجه است و بايد در سازمان هاي تئاتري ديگر كشور نيز دنبال شود. اين كار و نظاير آن از وظايف منتقد و تئاتر شناس است كسي كه فرهنگ كشور خود و جهان را خوب مي شناسد و به تئاتر و مسائل آن خوب و كامل آگاه است.
منتقد دولت تئاتر است: به وجود آورنده تئاتر است. همان طور كه كوشش داريم هنرپيشه و كاگردان و نويسنده تربيت كنيم بايد كوشش كنيم منتقد تربيت كنيم. بايد از يك طرف در دانشكده هاي تئاتر متفكر تربيت كنيم و از طرفديگر منتقد را در جريان تحولات نمايش در جهان قرار بدهيم. آموزش به دانشكده تمام نمي شود. آموزش محدوديت زمان نمي شناسد.
همه ساله در ماه هاي ارديبهشت و خرداد و تير و شهريور و مهر در دنيا جشنواره هاي نمايشي بزگرا مي شود. بايد منتقدان تئاتر به اين جشنواره ها بروند. بدبختانه عده اي هستند كه هر وقت سخن از شاهكارهاي نمايشي خارجي به زبان مي ايد مي گويند. اي بابا، آنها كجا، ما كجا. گرفتاري اين جماعت اين است كه خودشان نمي توانند خودشان را اصلاح كنند. نمي توانند بهتر شوند. از مقايسه وحشت دارند. و بدتر از اين نمي خوانند سليقه و ذوق وتشخيص تماشاگر ايراني بهتر و بالاتر بورد. ما با اين جماعت كاري نداريم. روي سخن با آنهاست. كه به مردم و تئاتر عشق مي ورزند.
انتقاد تئاتر در ايران وقتي مي تواند انتقاد تئاتري واقعي باشد كه همه از گروه تئاتر تا منتقد عاشق و مومن باشند. به التماس نزد تماشاگر نبايد رفت. تماشاگر با دل و جان خواهد آمد وقتي كار دسته جمعي همه دست اندركاران تئاتر تكرار مي كنم. كار عاشقانه باشد.

نقد تئاتر نداريم، نقد تئاتر داريم؟
اين كه دست اندركاران تئاتر غالبا مي گويند ما منتقد تئاتر نداريم تاثر آنها است اما واقعيت دارد. چون ما كسي را در ايران نداريم كه كارش صرفا نقد تئاتر باشد. آنها كه در كشور ما نقد مي كنند. عده شان كمي بيسشتر از انگشتان دست است اين عده همه به كارهاي ديگر نيز مشغولند. ترديدي نيست كه گه گاه آدمي استعدهاد هاي گوناگون دارد. ولي به هر حال بايد آن روز برسد كه آدم خودش را در مقابل سوال يا اين يا آن قرار بدهد. تصميم گرفتن د راينجا ما با استعدادهاي فراوان روبرو هستيم. اما با تصميم با نهايت تأسف نه!
چرا منتقد تئاتر نداريم:
بزرگترين خريدار نقد مطبوهات است و مطبوعات در شرايط فعلي ما كسي را ميخواهد كه در همه هنرها صاحب نظ رباشد درباره همه هنرها مطلب بنويسد با همه مصاحبه كند و غيره. چنين ابوالهولي هنري زاده و پرورده مطبوعات است. نقد نويس واقعي نقد از سر احتياج نمي نويسد ونقد خودش را دوباره نمي جود و به روزنامه ها و مجله هاي ديگر نمي نهد. كار منتقد تئاتر هميشه نو و هميشه تازه است. بنابراين چگونه مي تواند از ماهي چند نقد بيشتر بنويسد؟ ممكن است منتقدي تنها يك نقد در ماه بنويسد. تعداد مهم نيست. مهم اين است كه منتقد تئاتر فقط نقد تئاتر بنويسد. به عبارت ديگ رزندگي خودش را روي نقد تئاتر بنا كند. هر جا كه غير از اين باشد منتقد را بايك «كسب الاخبار هنري» خواند. لطفا نه لغت منتقد را مخدوش كنيم و نه هزينه انتقاد را. و سردبير روزنامه يا مجله اي كه از منتقد بخواهد درباره رقص و موسيقي و نقاشي و غيره بنويسد بي اعتقادي خودش را به هنرها نشان داده و به كعب الاخبار هنري همه دان و هنركس بال و پر داده است.
اعتبار متاثر و اعتبار نقد ما:
در چند سال اخير بي شك تئاترما پيشفت كرده است. كارگاه نمايش جشن هنر شيراز را (قبل از سال هاي انتقلاب) بخش تئاتر دانشكده هنرهاي زيبا اداره برنامه هاي تئاتر تاسيس مراكز تئاتر و انجمن هاي نمايش در شهرستان ها، تئاتر در تلوزيون و مدارس و غيره همه نشانه پيشرفت اين هنر در ايران است در كار اجراي نمايشنامه، نمايش هايي ئداشتيم كه در جهان نمونه بودند همين طور نمايشنامه نويسي ما سخت و خوش پيش رفته است تنها مشكل و بزرگترين مشكل ما اين است كه تئاتر در سراسر كشور به يك اندازه ترقي نكرده است. به زمان احتياج داري چرا كه فعالتي نمايش شهرستان ها چشم گيرانه آغاز شده است. بايد اميدوار و خوش بين بود. غافل نشست و كار كرد. نقش نقد نويس تئاتر در اين راه بسيار مهم و دقيق است. تا امروز منتقد با زنجيرهاي پيدا و ناپيدا به صندلي هاي دفتر مطبوعات يا سالن هاي نمايش تهران بسته شده بود و تكان نمي خورد. در حالي كه بايد راه بيفتد براي اينكه كشف كند.
امروز جوانان شهرستاني علاقه زيادي به تئاتر نشان مي دهند، با كمترين وسايل و انواع و اقسام مشكلات نظير گرفتاري مالي سالن و سانسور كه گه گاه باعث از بين رفتن هر گونه انديشه انتقادي كه اصل و پايه سازندگي زندگي بهتر است مي شود. و مشكلات اصلي نظير كمبود هنرپيشه آگاه نبود راهنما و نمايشنامه و غيره، كارهاي جالبي عرضه مي كنند. چه وقت بايد به اين نسل پرداخت به كشف استعداد ها وظيفه اساسي و اصلي منتقد است. در اين زمينه چه مي كنيم؟
مي دانيم كه دانشكده هاي ادبيات و تئاتر در جهان سازنده منتقد و تئاتر شيساسي است. در بعضي از كشورها از جمله لهستان براي تحصيل تئاتر شناسي و انتقاد بايد قبلا از دانشكده ادبيات درجه ليسانس داشت، امتحان ورودي داد و سپس سه سال تحصيل كرد و سال خر همراه با كار عملي در تئاتر يا در مطبوعات و تلويزيون (قسمت نقد هنرهاي نمايشي) است . استادان رشته هاي تئاتر شناسي همه از خبرگان و دست اندركاران نقد يا مشاوران ادبي تئاتر و تلوزيون و راديو هستند. هنر جوي رشته نقد و ادب نمايش جامعه شناسي، سياست، اقتصاد ادبيات زبان كشور خود و همچنين درس هاي خاص تئاتر چون تاريخ نمايش، ادبيات نمايش و غيره مي خواند. كار نقد به بصيرت نياز دارد. كسي كه از اين دانشكده ها فارغ التحصيلمي شود قادر است انيشه هاي نمايشي را درك و تجزيه و تحليل كند. ميتواند از مرز هاي ممكن و شناخته شده بگذرد و از قرارداد ها و قواعد جاري و معمول كه نمايش نامه نويسان بزرگ وضع كرده اند با شناخت آن بگذرد و قواعد جديد كشف يا خلق كند. منتقد واقعي تئاتر كه بدينگونه تربيت شده است ديگر نيازي به نشخوار كردن حرف هايي كه مال خودش نيست يعني از اين كتاب و آن كتاب برداشته ندارد. ما به اين چنين نقد نويساني نياز داريم نقد نويسان مستقل و آزاد. دانشكده هاي تئاتر ما چه مي كنند؟ هر چه مي كنند يا كرده اند؟ نتيجه به دست آمده بسيار ضعيف است بايد شيوه تدريس عوض شود. بايد انديشيدن و به انديشه واداشتن هنر جو پايه كار قرار بگيرد نه طوطي پروردن. بايد باز كردن مغزها هدف كار باشد و نه پر كردن مغزها.
اما متاسفانه در دانشگاه بلكه در برخورد و تماس با تئاتر به كمال مي رسد. ارتباط منتقد با تئاتر در كشور ماناقص و مسخره است.
مطبوعات با اين كار كه از منتقدان همه چيز مي خواهند. به هنر بي حرمتي مي كنند. و تئاتر ها به چهره مكمل خود يعني اعتقاد ندارند. وقتي كارگردان ونويسنده اي با نقد نويس روبرو مي شود، پيش از همه مي خواهد ثابت كند كه منتقد نايش را نفهميده ونمي تواند بفهمد و اصلا به او نيازي نيست. در حالي كه از سوي ديگر دوست دارد منتقد درباره كارش مطلبي بنويسد.
چرا به انتقاد اهميت نمي دهيم؟
اين مسئاله عميق در زندگي و روحيه اجتماعي ما دارد. هر كدام از ما در كوچكترين و خصوصي ترين واحد اجتماعي، در خانه يك خود كامه هستيم. هر گونه تصميم ودر هر باره (غذا، سفره، خريد ازدواج و غيره) يك طرفه بدون مشورت با ديگر اعضاي خانواده گرفته مي شود. چشم ها هميشه به يك طرف متوجه است. معلوم است كه در اجتماع بزرگتر نمي توانيم حرف ديگر را حتي گوش بدهيم. چه برسد به اينكه بشنويم و عمل كند. در اين شرايط نظر منتقد يعني يك آدم خارج از گود براي تئاتري ها ناشنودني است و بي اهميت. كار خود كامگي چنان است كه حتي كمتر گروه تئاتري ديگر كار او را ببيند. اينجا مردم عادت به بحث و مشاوره ندارند. مخالفت هميشگي و ريشه دارد با همبستگي ها و اجتماع ها جلو هر گونه همفكري و مشورت و بحث را گرفته است. آن وقت اين تكروي و وحشت انتقاد شدن را در بسياري از مواقع به حساب غش ها و غرض هاي منتقد مي گذاريم. يك قضيه مضحك روزي كه يك نفر از تئاتري ها جلوي منتقدي را مي گيرد و مي گويد كه 95 درصد نقد نويسان هاي تئاتر ما مغرض اند. اين منتقد مي گويد حساب كردم ديدم با توجه به عده انگشت شمار منتقد تئاتر موجود بنا به گفته ايشان ما در ايران فقط يك نصفه منتقد بي غرض يا اصلا يك نصفه منتقد داريم سوال اين است آيا بد گفتن از نمايشنامه يا اجرا دليل غرض ودشمني است؟ شكي نيست كه همه جاي دنيا احتمالا فلان منتقد به دليل دوستي ها براي فلان كارگران چرب تر مي نويسد و شكلي هم نيست كه فلان كارگردان ونويسنده فلان منتقد را كتك مي زند. كه چرا بد نوشته است. اينها همه استثنائي است. آيا حكم كلي عليه انتقاد ميتوان كرد. سعدي درحدود هفتصد سال پيش از اين گفته:
مرد بايد كه گير دانددر گوش ور نوشته است پند بر ديوار
مي بينيم كه استاد سخن به بهترين وجه خود حرف را در درجه اول اهميت قرار داده است نه گوينده حرف را.
الفرد. ك منتقد معروف آلماني ها سال ها بر كار «كاكس رينهارد» خرده مي گرفت و قبولش نداشت؛ ولي بعد اذعان كرد كه با نابغه اي طرف بوده و قدر او را نشناخته است. از طرف ديگر دولت فرانسه به «ژاك لومارشان» بزرگترين جايزه خود را داد و «ژان ژاكگوتيه» را به عضويت فرهنگستان درآورد. چرا كه اين مردان نمايشنامه نويسان بازيگران و كارگردانان بزرگي را به ملت فرانسه معرفي كردند. در ممالك اروپائي هنرپيشگان تشنه نقدند. د رمملكت ما نقد خواننده نمي شود و اگر هم خواننده بشود روبرويي نقد نويس و بازيگر خصمانه است. كار بد مثل كار خوب دير يا زود هويدا مي شود. كار گروهي كه تقليدي و بازار مي باشد. بي ريشه است و كار نقادي كه كره مال و چرب زبان است خيلي زود به فضاحت مي كشد. بايد قبول كرد كه مردم آگاه تر از آن هستند كه منتقد و متاثر تر خيال مي كنند. به قضاوت هاي مردم گوش بدهيم كافي است. درباره يك نمايش مي گويند خوب بود، خنديديم، سرگرممان كرد! و درباره كار ديگر مي گويند: «اين هنر است» مهم بود. ادم را به فكر و اميدارد!
اشنائي با ژان ژاك گوتيه، يان كات و جان راسل تايلور و لامبرويج ويلسون:
1-گوتيه÷
ژان ژاك گوتيه متقد و درام شناس سرشمتس فرانسوي در ايران ناشناخته است گوتيه در آغاز كار Drama Gritic روزنامه راستي «فيگارو» بود. اما به مرور زمان و به دليل فقدان يك روحيه محافظ كار و حسابگر و محتاط دريافت فيگارو مكانت و تنفس گاهي برا گزارش و نگارش نقد تئاتر نيست. پس جلو مونده، رفت. آنگاه به روزنامه چپ گراي لوماتن و بعداّ به «اكسپرس» رفت و اين سه روز نامه را پايگاه و خاستگاه آثار قلمي خويش بر نهاد. گوتيه بر اين باور است كه به قول ما كم گوي و گزيده گوي چون در. و يا «لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود كه پرتوان زد»
در هر حال به ياد سخن يك درست فرانسوي مي افتم كه ميگفت ژانژاك گونيه چندين بار در مقام داور به نقد و نغز محك و دستك و مستك نقد متاثر نشست اما در صورت قبول به اصحاب و كارگزاران جشنواره يا هر رخدادي كه وي در ان شركت جسته بود مي گفت: «انگار نه انگار كه من داورم. اتومبيل در پي ام نمي فرستيد. مرا به مهماني هايتان دعوت نمي كنيد. و خلاصه مرا نمك گير و مديون خود نمي كنيد تا من خود در نهايت آزادي انديشه و بي هيچ ملاحظه و توهي نظر خود را بدهم. (اين خاطر را هنرمند گرامي و استاد بزرگوار جناب آفاي داود رشيدي براي جناب استاد همايون عالي آبادي تعريف ذكرده اند.)
2-يان كات:
با نكات مضر بزرگ آثار شكسپير مي باشد. تحليل زيبا جاودانه و جادويي وي از همت به اين زودي ها از شراجه و سربند حافظه زدوده خواهند شد. يان كات منعقد معاصر لهستاني بي گمان تنها منعقد «شكسپيرين» جهان درام است. نگاه چيست. ملايم او به همراه قلم قها روپخته و سلطه گفتار و صوتش بر آثار شكسپير او را مراد هزاران منتقد در سراسر جهان گرديده است.
يان كات به جز عرصه نقد در فن كارگرداني نيز داعيه ها دارد و مدعي شكسپير شناس يما بارها با اجراهايي شكوهمند و تئوريك و تماتيك قابليت ها و دانش برتر خود را به رخ اصحاب تئاتر و خلاصه شكسپير شنسان قها رو قدرتمند كشانده است. كات مدتي در لومونه و مدتي نيز در روزنامه هاي سرزمين هميشه مطرح تئاتر اعتراض طغيان وجوشش هنر و انقلاب ستيز لهستان مي نوشت.
آخرين مقاله او درباره پژوهشكده يرژي گروتوفسكي در شهر كراكو است كه وي با قلم جانانه اش آنجا را به درستي گزارش كرد. و حيثيتي دوباره براي پژوي گروتوفسكي و دوستش يوژف شانيا دست و پا كرد.
كات در تحليل گري منتقدي ماركسيست بود اما اصلاحات او را هم وادار به تجديد نظر نمود.
3-جان راسل تايلور:
منتقد در شناس سال هاي 1960 و 1970 يك منتقد انكليسي تمام عيار با همان پاپيون و دستك و مستك بوده است. او را ناقد طراز اول آثاره بر نادر شاه دانسته اند. شباهت ظاهري و ريختاري تايلور با شاد با هما نرمش هاي هوشي و يا طنزهاي كلامي (كلك) و نيز محفل آرايي و مطبوع خاطر و عام جلوه كردن و خلاصه كلا مجلسي (chambera) بودن تايلور از او يك حرفه اي كلاسيك كه در روزنامه انگليسي زبان ديلي مي رود. مي نوشت ارائه داد. يك بار نوشت: بانوي هنرپيشه ما تنها در پالتوي پوست گران قيمتش است كه در صحنه مي ژكد و مي چمد پالتو را كه از تن به در كند انگار صحنه خالي است. يا سگ بانوي هنرپيشه از بازوي صاحبش با ايراد چند «واق واق» انتقاد كرد».
جل الخالق! از اين پير استعمارگر تاريخ كه هنوز در روزگار كهولت. نكبت و چرك باز هم عادت مزموم دست درازي بر سرزمين هاي ديگر را از دست نداده، چه كار ها كه بر نمي آيد.
جان راسل تايلور در مجله نمايش و نمايش گران (Play and Player) نيز مستول بخش نقد و بررسي تئاتر بوده است.
4-لابرويچ ويلسون:
تئوريسين برجسته انگليسي كه در هنگام برگزاري جشن هنر شيراز نيز مدتي ميهمان ما بود و مدام مي گفت: اميدوارم به روزي كه حاكمان حكيم بر گردند و حكيمان، حاكم».
ويلسون بروژوا د رايران در كيهان انترناشنال نقد مي نوشت و گاه به گاه و جسته و گريخته از او هر قومه هاي خوب تأمل برانگيزي ديده ايم. از جمله نقد وي بر نمايش اورگاست، به كارگرداني پيتر بروك.
انواع نقد تئاتر
الف) نقد ژورناليستي يا رسانه‌اي:
نقد رسانه اي اولا سريع الانتقال و شتابزده است. دوم اينكه بايد ديد نقد رسانه اي در كدام رسانه و با كدام سابقه فرهنگي منتقل مي شود. زماني مانند ژان ژاك لويي سروان يبر يا رولو در لوموند مي نويسد و از مجموعه يك نقد تئاتر فقط يك خط مي نويسد و آن خط اين است كه سگ خانوم بازيگر از خودش زيباتر و هنرمندانه تر بازي مي كرد و همين كافي است تا نمايش شكست بخورد يا چخف يورتمه رفتن و وزوز مگس هايي كه گرد چهار پايان مي گردند از قلم ناقدان كم آزارتر است. مي بينيد فرقها باشد ميان دو حسن زين حسين تا آن حسن صد گز سن.
سوم اينكه نفد روزنامه اي افشاگر تعيين كننده و آرمان خواه است زود كهنه مي شود. اما هميشه كاري و برا است. آنكه آن سخت گيري هاي لازم و آن رسالت راستين از سوي صاحبان روزنامه در حسن سليقه براي انتخاب ناقدان رعايت شده باشد.
چهارم: نقد ژورناليستي اديبانه نيست آن زبان فاخر مينياتوري منبتو مرصع كاري شده در بضاعت ناچيز ناقدان نمي گنجد. ناقدان دوان دوان بايد خوراك روز مركي مطبعه هاي خويش را برسانند و اگر توهين نباشد بايد بگوييم ناقدان رسانه اي بايد براي شكمبه مردم علوفه تهيه كنند. به همين دليل نقد ژورناليستي را به دليل كاربرد هاي فراوانش نمي توان يكسره به دو تكه تكذيب كرد. در هر حال كدام رزونامه كدام رسانه با كدام نيروي پيام با كدام پشتوانه فرهنگي و با كدام جديت و كوشش براي احياي هنرها و علوم پاسخ اين پرسش ها در اين عنوان رساله روشن خواهد شد.
ب) نقد روانشناسي:
منتقد اينگونه نقد پايه با مكاتب امروز را روانشناسي روانكاري و حتي روانپزشكي اشنا باشد و به اندك روانكاوي فرويدي دانشي نا تمام براي شناخت انسان است. اين حكم و برهان مستند و مداول هزاران نقد تفسيري درباره دو حلقه بزرگ روانشناسي امروز يعني مكتب فرانكفورت و مكتب دين است. بزرگ مسلمي مانند دكتر كارل گوستا و يونگ «يكباره با طرح مقولات مهمي چون اساطير، سمبول ها و نمادهاي بزرگ قرن بيستم يك باره در مقابل مكتب زيگموند فرويد كه امروزه ديگر نخ نما و نفي و اثبات شده است. سر بر مي آورد. و به بزرگي مانند اريش مزوم هويت مي بخشد نقد روانشاختي از منظر جان شفته به جهان پيرامون خود و هستي آدميان نگرد در كجاست به قول شاعر زيستن آن هستي بي واژه.
در هر حال نقد روانشاختي بايد مفاهيمي چون «آنيما» ،«آنيموس»، «ناخودآگاه» ، ناخود آگاه، وجدان مغفوله ويژه انسان سمبول هايش آشنا باشد. و با ژرف كاري و كنكاش در روح و زواياي پنهان روان به نقد تئاتر ان هم از چشم اندازي اين همه وسيع بنگرد.
ج) نقد جامعه شناختي:
علم سوسيالوژي يا جامعه شناسي پديده نوين روزگار ماست كه همتايي در هيچ يك از روزگاران نداشته است اين علم به ما مي آموزد كه چگونه مي توان به دور و بر محيط اطراف نگريست. بزرگاني مانند «ماكس وبر» از علمه اران و سلسله جنبان اينگونه نقدانه.
نقد جامعه شناختي نقد چپ گرا آن هم بالايه و رويه تند و ناقد و همچون نيشتري است كه به جان شيفته اثر مي‌كند. منتقد تئاتري كه از اين ديد به تئاتر مي نگرد بي گمان بايد مسلح و مسلط بر نقد هاي امروز جامعه شناختي مي باشد. از ماركس تا سارتر و از سارتر تابكت و از سوزان لنگر تا ناتالي ساروت باشد. در هر حال امروز روز بسياري از ناقدان بزرگ دنيا هنوز سرسپرده راه و روش هاي سياحي اينگونه نقدانه تابعه چه پيش آيد. حال معرفت النفس يا معرفت الروح يا جامعه شناختي يا سده اخير تاريخ تفكر بشرند.

و) نقد علم الاساطيري
وسوسه پرسش شك گذشته ها، رب النوع ها و اسطوره ها،همه اينها در اينگونه نقد جا مي گيرد. نقد علم الاساطيري نگاهي به آداب نقد علم الاساطيري دارد. اساسا اينجا دو پرسش براي منتقد تئاتر مطرح است.
1) آيا بايد نقد علم الاساطيري نقد موزه اي باشد يا نقد موضعي؟
2) نقد آركاپيك باشد يا نقد معدن؟
واقعيت اين است كه نگاه موزه اي به اساطير كهن نگاهي است بي توجه و بي تمركز و بي اعتنا به مصالح ساختاري نقد امروز نقدري كه مي گويد بايد اساطير را وارد زندگي مدرن مركز منتقد تئاتر بايد با جريان بزرگ مواجه و رفتار در امنويسان، كارگردانان و در اما تورژهاي معدن با علم الاساطير آشنا باشد. اگزيستانسياليسم را بشناسد. با سارتر و نمايشنامه هايي چون «مگس ها» و «زنان مترا» آشنا باشد. ژان كوكتور و «ماشين جهنمي» اش را خوانده باشد و اساساُ بداند كه ژان آنوي چه در آنتيگونه چه در وعده آلي خود آشوبگرايي است كه ايبسن را به چالش مي كشد. نقد علم الاساطيري نقد تريلوژي معروف اونيل است. يعني نمايشنامه سوگواري بر الكترا مي برازد. در هر حال نقد علم الاساطيري بر قلمرو و عرصه تئاتر نقدي زنده متحول و پويا و پايا است. و نه نقدي مرده كه بر مرده يك اساطير كهن چنگي از سربي اعتنايي و از باب جدميت و دگم انديشي مي اندازد. متاسفانه ما در ايران به دليل كاهلي منتقدان يكسره با اين نوع نقد بي گانه ايم. بريا ما شاهنامه حكيم طوس هر يك درام منظوم ملي نبوده. تنبلي تا به اينجا رسيده كه ناقدان ما نقد اتني را گلچين گلچين و اگر چه در لايه هاي دوربين وسطح مي شناسند اما ازشناخت رستم اسفنديار و حتي شناخت ناقلان و نقالي و به چز اينها يكسر بي خبر در ومانيك مي دانيم كه سواد و صواب هر دو در عرصه نقدها گم شده اند و ما باز نيك مي دانيم كه به قول شيخ ازل:
چو از قومي كيس بي دانشي كرد نه كه را منتزلت ماند نه مد را
نقد سياسي
نقد سياسي مجموعه همه اين نقدهاست. يك جهانبيني ايدئولوژيك يا آرمان خواهانه است ما نيك مي دانيم كه به قول ما تين ها يدگر: ايدئولوژي فرع بر فترك است و در شريعت حنيف اسلام نيز از قبل گفته اند كه مداد العلما افضل بين دماء الشهداء. ياع طلب العلم و الوبالصين يا به قول امام علي (ع) «من علمني حفا فقد صيرني عبدا» يعني كسي كه به من كلمه اي بياموزد تا ابد بندگي اش كنم. روشن است كه با اين مثال ها نقد سياسي دو گونه است.
الف) نقد سياسي جانانه و جانمايه دار
ب) نقد تبليغي/ تهييجي (نقد آزيتاسيون پروپاگانوا)
در گونه نقد اول مفهوم سياست يا پولتيك رفتاري در اماتيك مد نظر است. در حالي كه در نقد نوع دوم «مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه».
خيلي ها معتقدند كه هنر سياسي و نقد سياسي هنر نيست. حال آنكه فرق فارق و فاحشي است ميان نقدي كه من حيث احتوا و سياسي بودن و سياستگري نوشته مي شود. با نقدري كه ضريفانه و زيبا و چالاك و چابكانه سياست را هنرمندانه ودر اما تيزه به زير ميز قلم مي كشدو پيس نقد سياسي آري نقد سياست زده هرگز.

+ نوشته شده توسط حسين غايبي شباهنگ در شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴ و ساعت ۱۲:۲۹ ق.ظ |
وبلاگ شخصی حسین غایبی شباهنگ...
ما را در سایت وبلاگ شخصی حسین غایبی شباهنگ دنبال می کنید

برچسب : چيست,منتقد,كيست؟, نویسنده : hosseinshabahango بازدید : 239 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 3:59